نسخه ی سوم این سری سعی دارد از کلیشه های معمول فاصله بگیرد و برای تحقق این نکته سازندگان دست به یک ریسک بزرگ زده اند و لوکیشن اصلی بازی را از خیابان ها و ساختمان های ویران اروپا به صحرای گرم و سوزان آفریقا تغییر داده اند. بازی در بازه ی زمانی سال ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۳ میلادی جریان دارد، جایی که شعله های آتش این جنگ ویران کننده به آفریقا نیز رسیده است و این قاره را نیز در کام آتش خود فرو برده است..............

Watch Dogs بر مبنای ایده های جدید بنیان گذاری شده است و المان های موجود در بازی کاملا جدیدی می باشند و نمونه ی آن ها تا کنون در هیچ بازی رایانه ای مطرح دیگری دیده نشده است. مهم ترین و البته جدید ترین ایده ای که در بازی وجود دارد قابلیت هک کردن است، چیزی که در اولین نمایش بازی به خوبی به تصویر کشیده شده بود و توانست خود را به عنوان المان اصلی گیم پلی و حتی داستان بازی مطرح کند.............

بازی از همان اول به شما حق انتخاب می دهد.شما می توانید چهره خود را شخصی سازی کنید دقیقا شبیه به Skyrim.انتخاب دوم شما جایی است که باید خوب یا بد را انتخاب کنید.می خواهید انسان باشید یا اهریمن؟این به شما بستگی دارد.اهریمن توانایی های بیشتری دارد و در یک کلام کار شما را راحت تر می کند اما شاید هنوز هم برخی ها در این دنیا باقی مانده باشند که خیر را به شر ترجیح دهند به هر قیمتی . اما حالا سوال اینجاست . اصلا داستان بازی چیست؟.............

داستان بازی اینبار بیشتر به "پیتر پارکر" پرداخته است و دارای چلنج های بیشتری نسبت به قسمت گذشته است به گفته ی سازندگان بازی در این شماره سیستم تار زدن و سیستم مبارزه بهبود یافته و عمیق تر شده است ، بازی در منهتن (نیویورک) اتفاق می افتد و به شما اجازه آپگرید کردن کارکتر را میدهد همچنین شما میتوانید با سیستم "Hero or Menace" حِس یک قهرمان واقعی را داشته باشید...................

نینجا زخمی و خونین به زمین افتاده است. او فقط به فکر گرفتن انتقام خویش است و می داند که در حال مرگ است … عضویت در گروه به این سادگی ها نیست. نینجا ها بسیار مرگبار هستند و فقط مرگبارترین ها را میپذیرند. کسی که بخواهد در این خانواده عضو شود باید وحشی و قدرتمند باشد، چرا که آن ها هر کسی را نمی پذیرند. هر نینجایی برای به پایان رساندن دوره ی  آموزشی خویش و در حقیقت برای دادن آزمون نهایی باید با یک استاد حقیقی نینجا مبارزه کند، کاری که هر کسی از پس آن بر نمی آید. برای چند سال مداوم Yaiba یک استاد درجه آخر و فوق العاده نینجا بود. اما او توانایی پذیرش توهین هایی که به او می شد را نداشت.........

داستان Ground Zeroes در سال ۱۹۷۵ میلادی، چند ماه پس از اتفاقات Peace Walker رخ می دهد. در این قسمت نیز شاهد بازگشت Big Boss (اسنیک) به عنوان قهرمان اصلی بازی خواهیم بود. اولین ماموریت وی این است که با همکاری ارتش بدون مرز وارد یک کمپ آمریکایی که منطقه‌ای ممنوعه از خاک کشور کوبا؛ شود. این کمپ Omega نام دارد. یکی از ماموریت‌های اسنیک در این کمپ یافتن جاسوس Cipherها، Paz Ortega می‌باشد که با وی در طی جریانات Peace Walker آشنا شده بودیم. یکی دیگر از ماموریت‌های وی نجات Chico Libre، پسربچه ای که در Peace Walker دستگیر شد و علی‌رغم تلاشش برای نجات یافتن، دست به جایی نبرد. زمانی که اسنیک در حال انجام این ماموریت است، پایگاه اصلی ارتش بدون مرز مورد حمله‌ی گروهی مخفی با اسم رمز XOF به رهبری فردی با نام Skull Face قرار می‌گیرد. اتفاقاتی که در طی این ماموریت رخ می‌دهد دلیل اصلی تغییر رفتار و شخصیت اسنیک در نسخه‌ی بعدی The Phantom Pain خواهد بود.

مانند بازی های قبلی این سری، شخصیت خود را به سلیقه و خصویاتی که مایل هستید می سازید و وارد بازی می شوید.حال داستان این شخصیت ساخته شده این است که توسط نیرویی شیطانی (که پس از پیروزی تاریکی بر نور بودجود آمده است) نفرین شده و حال درصدد پیدا کردن راهی برای از بین بردن این نفرین و راه برگشت به ماهیت خود و انسان شدن است.از بخش داستان بازی، اطلاعات زیادی منتشر نشده، اما با تجربه ای که از قسمت اول بدست آمده میتوان گفت که داستانی پرپیچ و خم به همراه لحظه های دراماتیک و احساسی برای گیمرها تدارک دیده شده است.شیوه ی روایت در سری بازی های ارواح این گونه است که بازیباز بدون هیچ اطلاعاتی از شخصیت و دنیای اطراف آن، شروع به پیشروی و کنترل کرکتر می کند اما پس از مدتی با شخصیت و دنیای بازی و ماجراهای آن خو می گیرد و هدفش را پیدا می کند.این نوع داستان سرایی شاید در نگاه اول جالب و کسل کننده باشد اما برای گیمرهای صبور که بازی را ادامه می دهند، می تواند خاطره آفرین باشد. کارگردان بازی، اعلام کرده که داستان بازی ارتباطی غیرمستقیم (!) با اجداد خود دارد و مخاطب ها قطعا نشانه هایی از Dark Souls و Demon Souls را در روند بازی خواهند دید، هرچند که این نشانه ها بسیار کوچک و ناچیز است، برای مثال داستان بازی در یک منطقه ی دیگر از این دنیای تاریک روایت می شود اما درهمان برحه ی زمانی است که ممکن که گاهی این خطوط متقاطع شوند(!).ایشان در ادامه اظهار داشتند که یکی از عوامل و فاکتور های داستان و ماجرای بازی، مفهوم و وجودیت زمان است و در بازی به این بعد نیز اشاره هایی خواهد شد.

در دنیای Castlevania شخصیت های مختلفی وجود دارند که از شخصیت پردازی عمیق برخوردار هستند، یکی از آنها Gabriel Belmont است که در دو نسخه با دو محوریت متفاوت نقش آفرینی می کند. در اولین نسخه، Lords Of Shadow، شاهد رشادت ها و شاید حماقت های وی هستیم که او را همانند قهرمانی که تنها به فکر رسیدن به آرامش است، برایمان معرفی می کند. شاید حس انتقامی که گابریل در وجودش احساس می کند او را بیشتر به سیاهی می کشاند تا به روشنایی و آرامش، چه دانید؟! بعد از اتفاقات مختلف و حوادثی که گابریل با آنها رو به رو می شود، شاهد سیاه تر شدن داستان و گرایش آن به تخریب قهرمان هستیم که کم کم به درون او رخنه می کند. در نهایت و با مبارزاتی که شاهد آنها هستیم، تاریکی قطرات آلوده خود را که سر منشاء تاریکی هستند درون گابریل که تا پایان بازی به قهرمانی به یاد ماندنی تبدیل شده بود، منتقل می کند. این فرآیند او را به موجودی غیر قابل پیش بینی تبدیل می کند که در نهایت باعث انزوا و گوشه گیری وی می شود که زمینه حکمرانی تاریکی و سیاهی را فراهم می کند. در جایی که شیطان دوباره بازگشته تا فرمان روا شود، تنها یک شجاع دل که گزند زیادی از او دیده، توان مقابله با وی را می تواند داشته باشد، کسی که دیگر از Lords Of Shadow گذشته و به Prince Of Darkness رسیده است..........

همواره داستان سری Thief بسیار غنی بوده و با شخصیت اصلی خود یعنی Garrett به خوبی توانسته است در دل بازیکنان جای بگیرد. با وجود این که استودیوی سازنده‌ی بازی که Eidos Montreal نام دارد بر این موضوع تأکید می‌کند که قرار است Thief یک ریبوت از این سری باشد، اما با توجه به نمایش‌هایی که تاکنون از آن شاهد بودیم، به‌نظر می‌رسد که بازی همان DNA قبلی خود را حفظ کرده است و دچار تغییرات محوری نشده است. Thief در یک دنیای فانتزی و تاریک نیز به وقوع می‌پیوندد که لوکیشن‌های آن بیشتر از سبک Steampunk و دوران Victorian الهام گرفته شده اند. شخصیت اصلی بازی همانند نسخه‌ی قبلی Garrett است که به مدت زیادی از محل زندگی خود دور بوده است ولی تصمیم می‌گیرد که پس از چندین سال به آن بازگردد و به دنبال ماجراجویی‌های جدیدی برود. او فرزند تاریکی است و سعی می‌کند همیشه در خارج از روشنایی به سرقت بپردازد تا کارهای وی نیز افشا نشود. شاید یکی از ویژگی‌های اخلاقی شخصیت اصلی بازی که باعث شده او را نسبت به سایر دزدانی که با آن‌ها آشنایی داریم، متمایز کند این است که گرت برای جمع آوری ثروت و سرمایه نیز دزدی نمی‌کند، بلکه او به خاطر حس ماجراجویی‌ای که در وی نهفته است، این کار را انجام می‌دهد و این موضوع سبب می‌گردد که گرت برای ماجراجویی به خطرناک‌ترین مکان‌ها برود و دزدی کند. هر چیز گران‌بهایی که در این بازی حضور دارد، مقدمه‌ای است برای آغاز یک ماجراجویی جدید...........

در حالیکه Square Enix هنوز مدرکی مبنی بر اینکه بازی Final Fantasy Versus XIII در دست ساخت است، ارائه نکرده، آن ها نسخه دیگری از Final Fantasy XIII را معرفی کردند. بازی ای که در مراسم بیست و پنجمین سالگرد این سری از بازی ها معرفی شد و Lightning Returns: Final Fantasy XIII نام دارد. این کمپانی اعلام کرده که LR آخرین نسخه از این سه گانه و ترکیبی از المان های جدید و قدیمی خواهد بود. در این مراسم، آقای یوجی آبه (Yuji Abe) یکی از اعضای کلیدی این سری از بازی ها حضور داشت و اطلاعات مختلفی را درباره این عنوان بیان کرد. او به این موضوع اشاره کرد که حالت شخصی سازی بیشتری را در این بازی مشاهده می کنیم و همین طور توانایی انجام حرکات بیشتری را با Lightning خواهیم داشت. او در این نسخه سرانجام به این موضوع پی می برد که به چه صورت می تواند ماجرایی که شروع کرده را به پایان برساند. او در این نسخه ۱۳ روز زمان دارد تا بتواند دنیا را نجات دهد. اگر او موفق به انجام این کار نشود، همه چیز به پایان می رسد. یکی از المان های جدیدی که سازندگان بازی آن را بسیار پررنگ جلوه داده اند، سیستم مبارزات و شکست دادن دشمنان و هیولاهای مختلف است. Lightning در این نسخه می تواند جادوهای مختلفی را اجرا کند و المان های گیم پلی و چیزی که تا کنون در این سری از بازی ها مشاهده کرده ایم را تغییر می دهد.........